معنی ختم یا حی
حل جدول
۱-اگر کسی اسم «یا حیّ» را نوشته و بر سر بیمار بندد و در مدت هفت روز، روزی ۱۰۱ بار این اسم را بخواند، بیمار شفا یابد.
۲- اگر برای کشت و یا باغ، هفت روز به تعداد مذکور بخواند، آن باغ و مزرعه از آفات در امان باشد.
۳- کسی که چشمش درد می کند یا از نابینایی می ترسد، ۱۰۱ بار این اسم را بخواند و بر کف دست بدمد و بر چشم بمالد، از کوری ایمن گردد.
۴- مداومت بر کلمه مبارکه «یا حیّ» بعد از نماز هجده مرتبه، موجب طول عمر و دفع مرگ مفاجات و توسعه در امر معاش خواهد شد.
ختم یا حی یا قیوم
برای حاجات مشروعه این دو اسم را ۱۸۱۶ مرتبه بخواند، با وضو، رو به قبله، در خلوت و با حضور قلب، از جمله مجربات شمرده اند.
ختم یا قاهرالعدو
از مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی علیه الرحمه نقل شده است که برای مطالب عظیمه و دفع دشمنان اگر این بیت را ۱۰۰ مرتبه بخوانی، بی شک حاجت روا خواهی شد و مهمات کفایت شود و بسیاری از بزرگان به این ختم مداومت داشته و به مقصود رسیده اند: «یا قاهِرَ الْعَدُوِّ یا والی الولی یا مظهرالعجایب یا مرتضی علی».
ختم یا علی
۱- این ختم جهت حاجات بسیار مجرب است. ده شب پس از تعقیبات نماز عشاء دو رکعت نماز حاجت بخواند و ۱۳۲ بار صلوات فرستد و بعد ۱۱۴۰ بار «یا علی» گوید و سپس ۱۴ صلوات بفرستد و ۱۱۰ بار بگوید: «یا اَبَاالحسن یا علی این ابیطالب ادرکنی» و از مولا امیرالمومنین علیه السلام شفاعت خواهد و از خدای تبارک و تعالی به شفاعت مولا حاجت بخواهد، بی شک روا شود.
۲- برای هر مطلب مشروعی در مسجد یا در خلوت دوازده هزار بار بگوید «یا علی» البته به مراد برسد و باید دانست که این کلمه اسم اعظم خداوند است و مردم غفلت دارند از این اسم.
حی
زنده، از صفات خداوند
ختم یا واجد
1- اگر طالب حال و اخلاص باشد و خواهد وی را دولتی دینی و دنیایی دست دهد و هر چه بجوید بیابد، مداومت به اسم «یاماجد» نماید و بعد از نماز صبح 150 بار بگوید.
2- اگر در راهی یا جایی از تنهایی بترسد یا از وحشت خائف باشد یا در خلوت متوهم، اسم «یا ماجد» را هزار بار بگوید.
لغت نامه دهخدا
حی. [حی ی] (ع اِمص) زندگی. (منتهی الارب).
حی. [ح َی ی] (اِخ) نامی است از نامهای خدای تعالی. زنده ٔ همیشه. (مهذب الاسماء): هو الحی الذی لایموت.
مدبر و غنی و صانع و مقدر و حی
همه بلفظ برآویخته ست ازو بیزار.
ناصرخسرو.
اول دفتر بنام ایزد دانا
صانع و پروردگار حی و توانا.
سعدی.
و رجوع به صفات خدا شود.
حی. (اِ) نام دیگر حرف «حاء»، یکی از حروف الفبای عربی. (المعجم):
نان از حی حسیبک
در پیچ و جیم زیجک.
بسحاق اطعمه.
حی. [ح ِ] (اِخ) دهی است از دهستان نرینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری. دارای 754 تن سکنه است. از زرینه رود مشروب میشود. محصولاتش غلات، بنشن و قلمستان. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. از صنایع دستی آن: قالیچه، گلیم و جاجیم بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
حی. [ح َی ی] (ع اِ) زنده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقابل ِ میت.ج، احیا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب):
«مکن بدی تو و نیکی بکن » چرا فرمود
خدای، ما را گر ما نه حی ّ و مختاریم ؟
ناصرخسرو.
فروماندم از کشف این ماجرا
که حیی جمادی پرستد چرا.
سعدی.
|| زنده و همیشه. (مهذب الاسماء).
- زیبق الحی، سیماب زنده.
|| فرج زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اندام زن. || بطن که کم از قبیله است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب):
به مجنون یکی گفت کای نیک پی
چه بودت که دیگر نیایی بحی.
(بوستان).
ج، احیاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و برای همه ٔ معانی مذکور در فارسی بتخفیف یا نیز می آید. (غیاث). || منع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): لاحی عن الامر؛ اَی لامنع. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || (ص) طریق حی، راه هویدا. (منتهی الارب). || لایعرف الحی من اللی، نشناسد حق را از باطل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || (اِ فعل) بیائید و متوجه شوید: حی علی الصلوه؛ اعجل. بشتاب. (منتهی الارب). || (مص) گرد کردن چیزی. (منتهی الارب) (غیاث).فراگرفتن از هر سوی. (غیاث) (منتهی الارب). گویند حیه به معنی مار از همین ماده و بمناسبت همین معنی است. (منتهی الارب). || مالک شدن و احراز کردن. (اقرب الموارد).
حرفی حی
حرفی حی. [ح َ ف ِ ح َی ی] (اِخ) یکی از حروف حی. رجوع به حروف حی شود.
عربی به فارسی
زنده , در قید حیات , روشن , سرزنده , سرشار , حساس , سلا م , درود , برخورد , تلا فی , درود گفتن , تبریک گفتن ,) گریه , داد , فریاد , تاسف , تاثر , او , ان دختر یا زن , جانور ماده
فرهنگ معین
(حَ یّ) [ع.] (ص.) زنده. ج. احیا.
فرهنگ عمید
[مقابلِ میت] زنده،
(اسم، صفت) از نامهای خداوند،
(اسم) [قدیمی] قبیله،
معادل ابجد
1069